عسلعسل، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

دنیای من ‏‏عسل

بازی با محسن

امروز پسرعموم اومده بودخونه ما تا با عسل بازی کنه.اول رفتن سراغ بادکنک جشن تولدعسل و کمی سرگرم شدن.بعدش هم سینی رو گذاشته بودن زمین وعسل نشسته بود توش و محسن هم هلش میداد.خلاصه کلی بازی کردن با اون سینی.نمیدونم چرا عسلم اینقدر اسباب بازیهای عجیب و غریب دوس داره؟   ...
29 مهر 1393

تولد عسل خانم ومامانش

امروز تولد یکی از دوستهای گل منه.درضمن تولد دخترش هم همین روزه.وسالگرد ازدواجش هم همین روزه...! خیلی جالبه که سه تا مناسبت مهم یکجا جمع شدن.بنظرم امروز بهترین روز برای دوست عزیزم مریم جون هستش. خانمی از همینجا تبریک عرض میکنم.تولد و سالگردازدواجت و تولد دخترماهت.امیدوارم همیشه شادوخوشبخت باشی.صد سال به از این سالها راستی دختر من عسل هم خیلی عسل جون رو دوست داره.آخه اسم دختر مریم جون هم عسله.عسل خانم تولدت مبارک
28 مهر 1393

ماجرای مکالمه من و دوستم

امروز یکی از دوستام  ( معصومه جون ) زنگ زده بود و عسل هم توی آشپزخونه بازی میکرد و هر از گاهی اعتراض میکردکه فلان کاروبرام بکن..معصومه هم کنجکاو شده بود که عسل چی میگه و چیکارمیکنه که اینهمه سروصدا راه انداخته .این بود که منم بعدازاتمام مکالمه چندتاعکس گرفتم تا بعدا دوستم ببینه  اسباب بازی های جدید دخترم چه شکلیه !!!! بفرمایید : ...
26 مهر 1393

بدرقه خاله

امروز صبح ساعت 9/30 رفتیم راه آهن برای بدرقه خاله من . عسل از صندلی های سالن انتظارخیلی خوشش اومده بود .موقع خداحافظی هم کلی برای خاله بای بای کرد.آخه زائر امام رضا بود خاله جون. درضمن لباسهاشم مامانم براش بافته     ...
22 مهر 1393

اولین کلمات

اولین کلماتی که عسل تابه امروز گفته به این شرح هستند... ا`ده :  که برای نامیدن تمام اشخاص این کلمه رو بکارمیبره دده :برای نامیدن باباش آی دده ‌:مواقع عصبانیت و نیز هنگام جستجوی من ، وقتی جلوی چشمش نیستم.البته با صدای بلنددد جزا : برای نامیدن چراغ دوت : برای نامیدن توپ البته کلماتی هم درمواقع خاص بکارمیبره که هروقت خودش بخواد میگه...مثل دای دای و یا ریسا برای نامیدن داییش تمام کلمات رو که تا به امروز گفته رو بترتیب نوشتم و بازهم خواهم نوشت... ...
20 مهر 1393

دومین روز کودک

شکست شیشه… باز شد پنجره…! چقدر تند دوید کودکی های بازیگوش من و امروز غرق در گذشته های خود می شوم... چقدر زود گذشت... دختر عزیزم روزت مبارک
16 مهر 1393

عید با عسل

امروز عید سعید قربان هستش.این روز رو به همه تبریک میگم .راستی امروز چون عسل هم میخواست در این روز عزیز و فرخنده شاد باشیم ....زحمت کشید و گوشی موبایل باباشو انداخت توی قابلمه سوپ و شروع کرد به دست زدن....!:-)   شاید تصوراین منظره براتون جالب باشه...   عسل : در حال دست زدن و افتخار کردن به کاری که کرده!   من : در حال خندیدن به اتفاقی که افتاده و تشویق عسل!   بابای عسل : ملاقه به دست ، افتاده به جون قابلمه که گوشی بخت برگشته رو پیدا کنه..البته با اشکهای سرازیر روی صورتش از شدت خنده!   ولی خداییش عید خوبی بود:-) ... ...
13 مهر 1393

جشن تولد عسل

امروز بهترین روز زندگی منه.سالروز تولد شیرینی زندگی من..روزی که خدا یه فرشته ناز و کوچولو به من هدیه داد. خدا جون ممنونم ازت بخاطر این هدیه گرانبها زمان چقدر زود گذشت، انگار همین دیروز بود که با صدای اولین گریه ش منم از خوشحالی گریه کردم.موقعی که آوردن تا ببینمش هنوزم گریه میکرد اما وقتی بوسیدمش آروم شد.اون لحظه بهترین لحظه زندگیم بود. این دختر ناز و خوشگل وکوچولو تمام دنیای من شد.طوری که نفسم به نفس اون بنده.خدای مهربونم همیشه حافظ و نگهدارش باش. امروزم برای عسلم یه جشن تولد خودمونی گرفتیم.اولین تولدش رو با تم مینی ماوس برگزارکردیم. چون همه ازش عکس میگرفتن.دارم همه رو جمع میکنم تا یکجا بذارم تو وبلاگ.بزودی عکسهای...
10 مهر 1393

ماشین سواری

امروز برای خرید رفتیم فروشگاه رفاه.چون عسل ماشینهای اونجا رو خیلی دوست داره کوچکترین خریدهامونم از اونجا میکنیم که خانم ماشین سواری کنن....زورشم نمیرسه بوق بزنه وسط خرید صدامون میکنه که بیاین شما بوق بزنین!!! اینم ماجراهای خرید رفتن با عسل ...
7 مهر 1393
1